✠ قالب های شیک ✠
☁ کد موس فانتزی ☁

✠ قالب های شیک ✠
☁ کد موس فانتزی ☁

ابزار وبلاگ

➳✄ تنهای تنها✄ ➳







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

امشب ببخیال از دلهره فردا ، سرکی به گذشته و

 

 

 

 

 

آدم هایی که کنارم بودند میکشم ، همان کسانی که

 

 

 

 

 

روزی من برایشان نفس بودم [ البته به قول خودشان ]

 

 

 

 

 

اما امروز خدا میداند در کدام آغوش نفس نفس میزنند

 

 

 

 

 

روزگار بدی شده دل ها بازیچه و دوستت دارم ها ابزار...

 

 

 

 

 

 بیایید به کودکانتان بیاموزید

 

 

 

 

 

به اسباب بازی هایشان احترام بگذارند ...

 

 

 

 

                                                       شاید ... شاید نسل پاک و صادقی شدند


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 18:29 | |







 

دوسِت دارم های امروز

 

 

مثل درست کردن آدم برفی تو زمستان میمونه

 

 

از شوق ساختنش یخ زدگی دست هایت را فراموش میکنی

 

 

هر چی بزرگتر لذت بیشتر

 

 

و چقدر کودکانه باور میکنی ابدی بودنش را

 

 

هر چه بیشتر دورش میگردی ، کوچکتر و کوچکتر میشود

 

 

و روزی میرسد انگار نه انگار که

 

 

دست هایت برایش سرمازده شده بود

 

 

و حاصل یخ زدن دست هایت تنومند کردن درخت همسایه بود


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 18:27 | |







 

 

این روزها چقدر دلم هوای داشتن یک  مخاطب خاص کرده است

 

بیخیال برم سر اصل مطلب

 

گفت : با خیال من زیر باران برو

 

منِ ساده بدون چتر رفتم چون قول داده بودم

 

اما نمیدانستم که او دست در دست دیگری با چتر قدم میزند

 

و مرا با انگشت نشان می دهد که آن دیوانه را نگاه کن


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 18:21 | |







خدایــــــا

 

 

در میان این جماعت از درد بگویی ،

 

 

موعظه گل میکند ، حرف هایت تکراری می شوند ،

 

 

متهم به پرحرفی میشوی ،

 

 

ازت فاصله میگیرند ، بدهکار هم میشوی

 

 


و در آخر غریبــــانه فراموش ...

 

 

پس میزنم به طبل بی عاری و میخندم

 

 

چون من که میدانم هم درد هم درمان تویی ...


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 23:13 | |







 

خدايا

 

بحران زده ام

 

نمي دانم به كجا رو كنم

 

به چپ و راست رو مي كنم

 

به پس و پيش ، فقط حسرت و بلاتکلیفی مي بينم

 

به درون رو مي كنم، امید مي بينم

 

خدايم! تو آن امیدی ، و مادامیکه تو با مني، كنار من

 

هيچ نيرويي دراين دنيا نمي تواند مرا شكست دهد.

 

هر چه جلال است، از آن توست

 

خدايم! حتي اگر در هياهوي روزمرگي و درد ، تو را از ياد

 

ببرم، تو مرا فراموش نخواهي كرد

 

خدايم

 

تو در تمامي مشكلات و دشواري هاي زندگي، نيروواقتدار مني

 

پس اي خجسته! مرا متبرك گردان

 

تا چيزي نگويم

 

كاري نكنم

 

و به چيزي نينديشم

 

كه مايه خشنودي تو نشود

 

آمین


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 23:12 | |







پُرم از اتفاقات آمده و نیامده





حقیقت و سراب





شبهاي پر از خیـــال و هـــراس





روزهايي پر از تـردید و انتظــار





انگار تقدیر هم صبر مرا محک می زند

 

 



هر چه من دَم نمی زنم ، ضرباتش  را کاری تر می زند

 

 



آرام بگیر ، خستگی در کن

 

 



خیالت آسوده باشد ،





جای زخم هایت به این زودی التیام نمی یابد

 


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 23:11 | |







غرق دردم، ولی می خندم

 

 

خنده ای که تلخیش را فقط خودم می دانم و خدای من

 

 

بدتر از ناله ی کودک از مادر بریده شده

 

 

عمق درد من دیدنی نیست

 

 

تلاش بیهوده نکن برای دلداری دادنم

 

 

اگر راست میگویی مرا بشناس

 

 

 

بهانه هایم را

 

لج کردنم را

 

بچه شدنم را

 

کج خلق شدنم را

 

 

 

تو اصلا میدانی با خود درگیر بودن یعنی چی ؟؟

 

 

وقتی دلت بخواهد اما شرایط بگوید بیخود ...

 

 

وقتی پرباشی از هوای خواستن

 

 

اما هراس از آینده و  سوزن تقدیر

 

 

چهار ستون بدنت را بلرزاند

 

 

این است سهم این روزهای من ...

 

 

 


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 23:8 | |







 

نردبانی خواهم ساخت از جنس دلتنگی

 

 

پله هایش بغض ، اشک ، حسرت ...

 

 

مسیرش سوی آسمان

 

 

هدف ، گرفتن دست های خداوند

 

 

و در نهایت آرامشی ابدی .


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 23:3 | |







انگار که سالـــــــــــــــهاست رفته ای ؛ از تابستان بگو از بهاری که رفتی
تا من هم از زمستانی برایت بگویم که نشــــــــــست بر موهایم و نرفت ..!


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 16:9 | |







تو می گذری…من می گذرم
تو از من – من از دل
تو می خندی…من می خندم
تو به من – من به روزگار
تو می گریزی…من می گریزم
تو از عشق من از خاطره
تو می روی…من می روم
تو از اینجا – من ازاینجا
کاش می فهمیدی از اینجا ……. تا …… اینجا
چقدر فاصله است


[+] نوشته شده توسط فاطمه کریمی در 16:8 | |



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد